درسهایی از مدرسه رسول خدا (2)
عجب مکتبی است این دین!...
احترام پدر و مادر، و رسیدگی به آنها پلهی دوم ایمان است! مکانت و جایگاه پدر و مادر بلافاصله پس از ایمان به خداوند متعال قرار داده شده است!...
« روزی مردی خدمت مولایم (صلی الله علیه وسلم) ـ که پدر و مادر و جانم فدای او بادا! ـ رسیده از آن حضرت پرسید: پدر و مادر را چه حقی است بر فرزند؟
پیامبر خدا (صلی الله علیه وسلم) فرمودند: آن دو بهشت و دوزخ تو هستند.» ( ابن ماجه/1208)
« ابودرداء یار باوفای پیامبر خدا میگویند: از آقایم شنیدم که میفرمودند: پدر بهترین دروازهی بهشت است. میل خودت؛ خواهی آن دروازه را بشکن، و خواهی از آن وارد بهشت برین شو.» (ترمذی 4/ 311)
« در روایتی دیگر آمده است که مردی خدمت آقایم (صلی الله علیه وسلم) رسید و گفت: ثروتی دارم و فرزندان و عیالی، و پدری نیازمند. پیامبر خدا ـ روح و روانم فدای او بادا! ـ فرمودند: تو و ثروتت از آن پدرت هستید». (مشکواة 2/ 600)
« و در روایتی دیگر آمده است؛ مردی خدمت رسول الله (صلی الله علیه وسلم) رسیده پرسیدند: چه کسی از همهگان شایستهتر است که بدو نیکی کنم؟ آن حضرت فرمودند: مادرت. او گفت: پس از او چه کسی؟ آن حضرت باز فرمودند: مادرت. او گفت: پس از او چه کسی؟ آن حضرت برای بار سوم فرمودند: مادرت. آن مرد بار دگر پرسیدند: پس از او چه کسی؟ آنگاه رسول اکرم (صلی الله علیه وسلم) فرمودند: پدرت». (بخاری 7 /69).
آیات و احادیث و روایاتی بسیار در این موضوع آمده، و همه بیانگر آنند که پدر و مادر دو رکن اساسی استحکام و پایداری نظام خانه و خانوادهاند.
فرو ریختن این دو رکن، در جامعههای غربی باعث از بین رفتن نظام خانوادگی در این کشورها شده است. مادران پیر و پدران فرسودهی اینگونه جامعهها در گوشهای از خانهی سالمندان به انتظار مرگ مینشینند. در این کشورها تنها یک روز از سال به نام روز مادر شناخته شده که در آن زن و شوهر یک شاخه گل در دست فرزندان خود گذاشته همراه آنها به خانهی سالمندان میروند تا آنها را با موجوداتی به نام "مادر" آشنا سازند! و تا سال دیگر و روز مادری دیگر ـ اگر عمر اجازه داد ـ خبری از این موجود ناشناخته در خانوادهها نیست!
و صد عجبا!.. طوطیانی که کورکورانه در کشورهای ما که پیران تاج سر خانوادهها هستند، تقلید را پیشهی خود ساختهاند، و با نواختن آهنگ "روز مادر" گویا تلاش دارند احترام و مکانت "مادر"؛ فرشتهی عشق و محبت خانوادههای ما را در یک روز زندانی کنند...
که البته این کوششهای پلیدی که لباس پرزرق و برقی بر تن دارد، هرگز نمیتواند بدان عظمت و مکانت و جایگاهی که رسول خدا (صلی الله علیه وسلم) برای پدر و مادر در جامعهی اسلامی کاشته کوچکترین لطمهای وارد کند. این ابلهان غرب پرست چون آن بز کوهی دیوانه میمانند که با شاخهای خود میخواهد کوههای سترگ را از جای برکند!.. یا چون آن ابلهی که به تعبیر قرآنی میخواهد آفتاب فروزان را با باد دهان خود خاموش گرداند!...
« يُرِيدُونَ لِيُطْفِؤُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ ».( سوره صف آيه 8)
{ ميخواهند نور ( آئين ) خدا را با دهانهايشان خاموش گردانند ، ولي خدا نور ( آئين ) خود را كامل ميگرداند ، هرچند كه كافران دوست نداشته باشند}.
• پیامبر خدا (صلی الله علیه وسلم)؛ همسری نمونه والگویی بیمانند
اساسنامهی روابط اجتماعی بر مبنای میثاق رابطه شوهر و همسری در خانه برقرار میشود. و در واقع هرچند این رابطهی مقدس قویتر و پایدارتر باشد، بهمان اندازه استحکام جامعه پایدارتر و تزلزلهای اخلاقی از آن دورتر خواهد بود.
پیامبر خدا (صلی الله علیه وسلم) در سن 25 سالگی با خدیجه دختر خویلد که بیوه زنی 40 ساله بود ازدواج کردند. این ازدواج مبارک 25 سال دوام داشت، که پس از آن خدیجه در سن 65 سالگی، رسول خدا را که مردی 50 ساله بود تنها گذاشته، به پیک حق لبیک گفت و بدیار باقی شتافت.
خدیجه پا به پا همراه و همگام پیامبر خدا در دعوت و تلاش او شریک بود. و پیامبر اکرم (صلی الله علیه وسلم) برای او احترام ومکانت شایانی قائل بودند، و او را بسیار دوست داشتند. و هرگز در زندگی خدیجه با خانمی دیگر ـ هر چند عرف و تقالید چند زنی جامعهی آنروز بدو فشار میآورد ـ ازدواج نکردند.
و در شرافت و بیمثالی و نمونگی این ازدواج همین بس که خدیجه اولین کسی بودند که به رسالت پیام آور توحید حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه وسلم) ایمان آوردند.
چه ابلهند و نادان آن کوردلان و بیمار ضمیرانی که پیامبر خدا را به خاطر ازدواجهای متعددشان زیر سؤال میبرند!..
در حقیقت محمد جوان تنها با یک بیوهی 40 ساله ازداوج کردند. و آن کسی که ازدواجهای متعدد کرد پیامبری است 50 ساله!!..
این کوردلان حقود و کینه توز تاکنون درک نکردهاند که سن 50 سالگی سن ازدواجهای شهوت نیست! عمری است که انسان دیگر تمایل زیادی به ازدواج و تجدید فراش ندارد. ولی پیامبر خدا (صلی الله علیه وسلم) هدفی بسیار عظیم و بزرگ برای ساختن جامعهی بشریت را دنبال میکرد. و ازدواجهای او در آن جامعهی نوسازی که پیامبر خشت اصلاح آن را بدوش گرفته بود، هر یک از برای رسیدن به مقصدی خاص چون؛ دعوت قبایل مختلف عرب به اسلام، اصلاح و همبستگی و برقراری وحدت اجتماعی در بین قبائل مختلف، تربیت دعوتگرانی که مسائل دینی مربوط به خانمها را همراه با تصویری از الگوی زندگی خانوادگی به آیندگان منتقل سازند، در کنار ترسیخ معانی تکافل اجتماعی و سرپرستی بیوهزنان و خانمهای بیسرپرست و... را به مؤمنان و به بشریت، بوده است.
در زندگی خانوادگی پیامبر خدا (صلی الله علیه وسلم) آیت وفاست!
محبت و دوستی و وفا رنگ و بو، و ساز و برگ خانهی پیامبر اکرم (صلی الله علیه وسلم) بود. ورق زدن زندگی شخصی این نمونه و الگوی بیمانند انسانیت نیاز به سالها وقت دارد. چرا که هر لمحهی او درسی است عمیق، و هر درس او مدرسهی است از اخلاق و سازندگی، که در فهم آن کتابها میتوان نگاشت.
تنها در این چند خط به یک نشانه از وفای او با همسر اولشان خدیجه کبری اشاره میکنیم:
عائشه تنها دختری است که پیامبر خدا (صلی الله علیه وسلم) برای قدرشناسی از بهترین یار و وزیر و مستشار خود ابوبکر صدیق ، آن کسی که خداوند از بالای عرش عزت و شرف خویش او را به عنوان دوست و همراه پیامبر به تاریخ معرفی نمود (سوره مبارکه توبه ـ آیهی/40) ، با دختر او ازدواج کرد تا او مسئولیت نقل مباشر مسائل فقهی و شرعی خانه و خانواده را به مسلمانان به عهده گیرد. و این بانوی بزرگوار به بهترین وجه در زمان آن حضرت و پس از رحلتشان ادای واجب نمودند، و مسلمانان از این مادر خود به نام "بانوی دانشمند اسلام" یاد میکنند.
با وجودی که عائشه در پیش پیامبر بسیار عزیز و گرامی بود، و آن حضرت او را با عشق وعلاقهی خاصی با نامها و صفتهایی دلربا چون؛ "سرخ گونه" صدا میکردند، و آخرین لحظات عمر مبارکشان را نیز در کنار او سپری نمودند، از وفای آن حضرت به خدیجه رشک میبردند.
همین عائشه که در قلب پیامبر خدا (صلی الله علیه وسلم) از چنین جایگاه ویژهای برخوردار بودند، تصاویری بسیار گویای محبت و عشق و علاقه از وفای آن حضرت منعکس میفرمایند:
عائشه میگوید: مرا به حال هیچ کس رشک نمیآمد، مگر خدیجه که پیامبر همیشه از او یاد میکرد.
توجه داشته باشید، که از وفات خدیجه سالها میگذرد، و هنوز پیامبر آنگونه از او نام میبرد که همسران آن مقام به حالش رشک میبرند!...
در روایتی از عائشه آمده است: از هیچ زنی آنقدر غیرتم نیامد که از خدیجه! کسی که سالها قبل از ازدواجم با پیامبر (صلی الله علیه وسلم) وفات کرده بود. چونکه رسول الله بسیار از او یاد میکردند، و خداوند به پیامبرش دستور داده بود تا به او مژدهی قصری از جواهرات در بهشت بدهد. و هرگاه گوسفندی سرمیبریدیم رسول اکرم (صلی الله علیه وسلم) به همهی دوستان خدیجه تا نیازشان برآورده میشد گوشت هدیه میکردند. (بخاری 4/ 230)
شاگرد با وفای رسول خدا؛ عائشه میگوید، احیانا از شدت اظهار محبت رسول خدا به خدیجه کمی دلخور میشدم و میگفتم:... انگار در دنیا هیچ زنی جز خدیجه نبود! آن حضرت شروع میکردند به تعریف کردن از خدیجه، و اینکه ایشان چنین و چنان بودند، وفرزندان من از او هستند. (بخاری 4 /231)
مادر مؤمنان؛ عائشه روایت میکند: روزی هاله دختر خویلد ـ خواهر خدیجه ـ اجازه خواست. پیامبر با شادی از جایشان برخواستند و گفتند: خدای من هاله است! من از این برخورد پیامبر بسیار غیرتم آمد. گفتم: چقدر اسم همین پیره زن قریشی که سالهاست مرده را میبری، خداوند بهتر از او را به شما داده است! (مسلم 7 /134)
پیامبر این اعتراضها و پرخاشهای غیرت همسرانش را با لبخند جواب داده میفرمودند: روزی که همه به من کفر ورزیدند خدیجه به من ایمان آورد. روزی که همه مرا دروغگو خواندند، خدیجه بود که حرفم را پذیرفت. روزی که مردم از همه چیز مرا منع کردند، خدیجه بود که مرا شریک مالش کرد. (استیعاب 4/ 279 و الاصابه 4 / 275).
روزی پیرزنی به نام "حسانة المزنیة" به دیدنمان آمد. پیامبر با خوشروئی از او پذیرائی کرد، و با او نشست و مشغول گفت و شنود شد. از رسول خدا (صلی الله علیه وسلم) پرسیدم: این پیرزن کیست؟ فرمودند: ایشان از دوستان خدیجه بودند!!..
آیا وفاء و محبت و دوستی بیشتری سراغ دارید؟!.. ( روح و روان و جان و مالمان فدای تو ای پیامبر محبت و وفا. و ای نمونه و الگوی انسانیت)
بشنو این قصه را و دریاب عمق حکایت وفا و انسانیت الگوی والای بشریت را:
ابوالعاص داماد پیامبر خدا ـ شوهر دخترشان زینب ـ که در صف کافران در معرکه "بدر" شرکت کرده بود به اسارت مسلمانان درآمد. همسر او زینب که در آن هنگام هنوز در مکه بود مبلغی مال همراه با گردنبندی که مادرش "خدیجه" در شب ازدواجش به او هدیه کرده بود را برای رهائی شوهرش به مدینه فرستاد. پیامبر خدا (صلی الله علیه وسلم) پس از دیدن آن گردنبندی که پس از سالها هنوز آنرا به خاطر داشت، زندگی 25 سال سعادت و خوشبختی در کنار خدیجه بیادش آمده، بی اختیار شروع کرد به گریستن. سپس از یاران باوفایش که چون پروانه دور شمع نبوت او جان میدادند اجازه خواست تا گردنبند را برگرداند. همهی آن پروانههای محبت با کمال سعادت رضایت دادند. و آن حضرت گردنبند ـ یادگار خدیجه کبری ـ را به دخترشان بازگرداندند. ( الاصابه 4 /306 ، الاستیعاب 4/ 305).
از تصاویر پرفروغ وفای این شوهر نمونه و الگو همین بس که او در حالی چشم از جهان فرو بست و به پیک حق لبیک گفت که سرش در آغوش همسرش مادر مؤمنان؛ عائشه صدیقه ـ بانوی دانشمند اسلام ـ بود. و در کلبهی درویشی همسرش نیز دفن گردید.
وفا در زندگی... و وفا در وفات... و وفا پس از وفات...
الهی .. بار الها.. جان ما در راه آن انسان کامل؛ الگوی وفا از ما بستان، و در رکاب او ما را برانگیز، و در کنار او در بهشت برین جایمان ده...
از جمله اساسنامههای این دین برای استحکام روابط خانوادگی:
خداوند متعال به مؤمنان دستور میدهد:" وَعَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ" (سوره نساء آيه 19) { و با زنان خود بطور شايسته ( در گفتار و در كردار ) معاشرت كنيد }
پیامبر اکرم (صلی الله علیه وسلم) فرمودند: بهترین شما کسی است که برای خانوادهاش بهترین باشد. ومن از تمامی شما برای خانوادهام بهترینم. (ترمذی 5/ 709، ابن ماجه 1/ 639)
و همچنین فرمودند: از کاملترین مؤمنان در درجهی ایمان خوش اخلاقترین آنها، و مهربانترینشان برای خانوادهایشان هستند. (ترمذی 5 /9)
و همچنین میفرمودند: خوش اخلاقترین مؤمنان و بهترین و خوش برخوردترین آنها با همسرانشان، کاملترین آنها در ایمانند. (ابن ماجه 1/ 636، ترمذی 3/ 466)
در این باره همین بس که بشنویم عبدالله فرزند عمر چگونه جایگاه و مکانت زن و همسر را در جامعهی پیامبر اکرم (صلی الله علیه وسلم) برای ما به تصویر میکشد.
ایشان میگویند: در زمان پیامبر خدا (صلی الله علیه و سلم) از تند سخن گفتن و کمترین حرکتی که احیانا باعث رنجش خانمهایمان شود بشدت هراس داشتیم. تا مبادا آیاتی از قرآن نازل شود و ما را مورد بازخواست قرار دهد. (بخاری 6 / 146)
• پیامبر نمونه و الگوی پدری مهربان!..
به جرأت میتوانم بگویم که رسول خدا (صلی الله علیه وسلم) روحیه پدری را به انسانیت آموخت. و امروز اگر اروپا گوشهای از درس پدر بودن آن مقام والا را در جامعهی خود به نمایش میگذاشت؛ نه با مشکل خانواده دچار میشد و نه با مشکلات بیحد و مرز جوانان. وبسیاری از بیبند وباریهای جامعه نیز حل میگشت!
محبت پدری پیامبر اکرم (پدر ومادر و جان و فرزندانم فدای او بادا!) الگو ونمونهای است بیمانند. وقتی ابورافع مژده ولادت ابراهیم را به پیامبر داد، آن حضرت از شدت خوشحالی غلامی را بدو هدیه کردند، و سپس گوسفندی را به عنوان عقیه ذبح نمودند، در بین مردم تقسم کردند. و به وزن موهای نوزادشان نقره صدقه دادند. (طبقات 1/ 135)
حضرت جبرئیل نیز چون از شدت محبت ومهر و شفقت و علاقه پیامبر به فرزندانشان اطلاع داشت، پس از ولادت ابراهیم چون بر آن حضرت نازل شد، بدو با نام فرزندشان سلام گفت: سلام و درود خدا بر تو بادا، ای أبا ابراهیم! ( طبقات 1/ 135)
روز بعد پیامبر با خوشحالی به صحابه مژده دادند که: دیشب خداوند به من فرزندی عطا نمود، و من نام پدرم ابراهیم را بر او گذاشتم. (طبقات 1 /135)
وروزی که ابراهیم وفات کرد. پیامبر گریستند. عبدالرحمن بن عوف گفتند: یا رسول الله حتی شما نیز گریه میکنید؟ آن حضرت در جواب فرمودند: یا ابن عوف، این رحمت و شفقت ومهر پدری است. وفرمودند: چشمها از اشک لبریز میشود. قلب غمگین و افسرده میگردد. ولی ما جز آنچه خدایمان را راضی و خشنود میکند هیچ نمیگوئیم. ای ابراهیم ما از دوری تو غمگینیم. ( بخاری 2/85)
آری.. این است پیامبر خدا، اسوه و نمونه و الگو و مدرسهی اعتدال در دین خدا. جمع کردن بین مهر پدری و رضایت به خواست و قضای الهی. نه آن چیزی که برخی از تندروان با شدت ساختگی و دروغین، عواطف و احساسات فطری بشری وخدادادی خود را زیر پا خفه میکنند. ونه آن چیزی که در بسیاری از جامعههای پسمانده و متخلف رواج دارد، که سالهای سال بر مرگ کسی نوحه و نالا براه میاندازند! اگر قرار بود بشریت تا بروز قیامت اشک بریزد، میبایستی به داغ دوری رسول الله اشک میریخت! و اگر قرار میبود؛ کسی تا ابد در دنیا بماند، رسول اکرم (صلی الله علیه وسلم) شایستهی آن بود که تا ابد زنده بماند! ولی او نیز بنا به حکم خداوند برمخلوقاتش از این دیار فانی رخت بربست، و دیگران نیز باید به کوس رحیل لبیک گویند. پس گریه و فغان و زاری و شیون بر رفتگان شیوهی مؤمنان نیست! مؤمن خشت اول بنا و سازندگی در جامعه است، و شایسته نیست که خاک دیروز بر سر ریخته، مرده پرستی را آئین خود سازد. بلکه او از برای ساختن فردا و آینده و گلشن نمودن زمین آفریده شده است.
همهی فرزندان پیامبر خدا جز ابراهیم که از مادر مؤمنان ماریه مصری متولد شدند، قبل از اسلام از همسرشان؛ بانوی اول اسلام خدیجهی کبری بدنیا آمده بودند. شاید بتوان گفت که؛ قرآن کریم این شدت محبت و علاقه و احساس پدری او را چنین ارج نهاد که همسران او را به عنوان مادران مؤمنان معرفی نمود تا او سمت پدری برای همهی مسلمانان را داشته باشد.
مادر مؤمنان عائشه صدیقه دست پروردهی مکتب رسالت وشاگرد نمونهی قسمت بانوان، چنین میفرمودند: خانمی فقیر با دو دخترش در خانه من آمدند. نزد من تنها یک دانه خرما بود که به ایشان دادم. آن زن گرسنه نیز دانهی خرما را دونیم کرده بین دو دخترش تقسیم کرد. وقتی پیامبر خدا (صلی الله علیه وسلم) تشریف فرما شدند، حکایت آن زن را برایش تعریف کردم. آن حضرت فرمودند: هر کس مسئولیت دختری به گردنش باشد، و به او نیکی کند. روز قیامت او را از آتش جهنم دور میسازد. ( بخاری 7/ 74).
و در روایتی دیگر از آن حضرت آمده: هر کس دو دختر را سرپرستی کرده، پرورش داد. من و او همراه و در کنار هم چون این دو انگشتان دستم خواهیم بود. ( مسلم8 /38-39)
ابوسعید و ابن عباس آوردهاند که پیامبر خدا (صلی الله علیه وسلم) فرمودند: اگر خداوند به کسی فرزندی داد، نام زیبائی برایش انتخاب کند. و او را خوب تربیت کند. و چون بالغ شد ازدواجش دهد. و اگر چنانچه بالغ شد و او را ازدواج نداد تا اینکه مرتکب گناهی شد، گناهش بر گردن پدرش است! (مشکواة 2/ 170).
برخی کوته فکران گمان میکنند بخل ورزیدن در اظهار مهربانی و شفقت با فرزندان و نوهها و بچههای فامیل و کودکان جامعه خلاف حشمت و بزرگی و هیبت است! این تصور در حقیقت پرده از بیماریهای نفسانی اینگونه افراد برمیکشد. آنها چون از نقص شخصیت رنج میبرند گمان میکنند با این حرکتهای ساختگی و قلابی شخصیتی برای خود میسازند.
آیا آنها نمیدانند که بزرگترین شخصیت تاریخ بشریت با بچهها بازی میکرد، و آنها را میبوسید و بر پشت خود سوار میکرد، وبا آنها شوخی میکرد. روزی پیامبر خدا (صلی الله علیه وسلم) دو نوهاش؛ حسن و حسین را بوسید. کسی گفت: من 10 فرزند دارم یکی از آنها را نبوسیدهام. رسول الله (درود وسلام خدا بر او بادا) فرمودند: چه کنم اگر در قلبت اثری از مهر و شفقت نیست!
آن حضرت دخترشان فاطمه را خیلی دوست داشتند، و او را سرور زنان بهشت میخواندند. ومیفرمودند: فاطمه جگر گوشهی من است. کسی که او را به خشم آورد مرا بخشم آورده. (بخاری 4/ 210).
و وقتی فاطمه نزدشان میآمدند از جایشان بلند میشدند، و او را میبوسیدند و بر جای خود مینشاندند. و اگر به سفری میرفتند آخرین کسی که با او خداحافظی میکردند فاطمه بود. و چون بازمیگشتند اولین کسی که بخدمت آن حضرت میرسیدند فاطمه بود.
ایشان دخترانشان را به ازداوج افرادی نمونه و شایسته درآوردند. فاطمه را به ازدواج حضرت علی که دست پرورده و بزرگ شدهی خانه رسالت بود دادند.
دختر دیگرشان "رقیه" را به ازدواج حضرت عثمان دادند. حضرت عثمان نیز نمونهی شوهری بیمانند و مؤمن و متعهد بود. و پس از حضرت ابراهیم (علیه السلام) اولین کسی بود که در راه خدا همراه با خانوادهاش به حبشه هجرت نمود. وقتی همسرشان رقیه دختر رسول الله وفات کرد. پیامبر ( که روح و روانم فدای او بادا) دامادش عثمان را دلداری داده، دختر دیگرش "ام کلثوم" را به ازدواج او درآورد.
ووقتی ام کلثوم وفات کردند. عثمان که گمان میبرد رابطهی دامادیش با پیامبر خدا قطع شده بشدت ناراحت بود و میگریست. آن حضرت با مهر پدری او را به آغوش گرفته آرامش داد و فرمود: مرگ رابطهی دامادی و خویشاوندی را قطع نمیکند. طلاق است که این رابطه را از بین میبرد و اگر دختر سومی میداشتم او را به ازداوج تو درمیآوردم. (انساب الأشراف 1/ 401)
امروز که این اسوه و نمونه و الگوی بشریت از میان ما رفته، خداوند برای ما سنت و رویه و روش او را حفظ نموده است. قرآن کریم که رسول الله (صلی الله علیه وسلم) تصویر زنده و بشری و نمونهی عملی و تطبیقی آن بود در بین ماست. سنت و رفتار و روش زندگی پیامبر خدا توسط شاگردان باوفا و دست پروردههای مکتب ملکوتی او برای تاریخ و آیندگان به ثبت رسیده است.
امروزه بشریت تصویری گویا و سه بعدی و تمام رخ از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و سلم) در اختیار دارد. و دوری و فراق آن حضرت هیچ جای عذری برای کسی باقی نگذاشته است!
و در حقیقت شایستهی همهی مؤمنان و تمامی بشریت و تاریخ است که بر ردپای آن حضرت قدم نهاده مو به مو تابع فرامین وارزشهای والایی باشند که آن حضرت برای سعادت و نیکبختی جهان به ارمغان آورده است. آن هنگام است که خورشید پر فروغ سعادت بر گیتی تابیدن خواهد گرفت. و بشریت طعم برادری و برابری و مهر و سعادت و رستگاری و رشادت و آزادی و انسانیت را خواهد چشید.
وارد شوید یا ثبت نام کنید و دیدگاهتان را بنویسید