زیباترین داستان محبت در تاریخ
امروزه هر نویسنده و یا خواننده ای تلاش می کند داستانی را بعنوان شگفت انگیزترین و زیباترین داستان محبت در تاریخ ذکر کند و اشخاص داستان را نمادی از محبت و سمبلی از عشق راستین بداند.
عده ای می گویند بهترین داستان ، داستان لیلی و مجنون می باشد زیرا که شهره آفاق گشته و ضرب المثلی برای عشق ومحبت شده اند؛
مگر نشنیده اید که می گویند:
همیشه تا حسن و عشق باشد
مثلها شاهد از لیلی و مجنون
و نیز:
چو مجنون در بیابان غمم دور از رخ لیلی
که درد خویشتن بر پشته های خار می گویم
گروهی دیگر گویند شیرین وفرهاد را حظی اوفر از عشق ومحبت بوده است مگر نشنیده اید که گویند:
زبانم تیشه فرهاد شد بهر دل سنگین
زبس کافسانه شیرین خود بسیار می گویم
و نیز:
حدیث غصه فرهاد و قصه شیرین
بخون لعل بباید نوشت بر کهسار
عده ای دیگر گویند متأمل در داستان وامق و عذرا امواجی از محبت می یابد که در داستانهای دیگر کمتر یافت می شود و آنها نماد راستین عشق ومحبت می باشند؛ مگر نشنیده اید که گویند:
بسان دیده ی وامق بگرید ابر بر گلها
بشکل عارض عذرا بخندد می بساغرها
و نیز :
وامق چو کارش از غم عذرا به جان رسید
کارش مدام با غم و آه سحر فتاد
برخی نیز ویس و رامین را نماد حقیقی محبت دانند و گویند مگر نشنیده اید که شعرا گفته اند:
مزن دم از نسرین که در خلوتگه رامین
چو ویس دلستان باشد نشاید نام گل بردن
و نیز:
شمع از جانبازی پروانه آمد سرفراز
ویس از دل بردن رامین مثل شد در جهان
در این میان کسانی نیز هستند که عشق لیلی و مجنون و دیگران را تحقیر نموده و خود را نماد واقعی وراستین عشق می دانند و چنین می گویند:
قصه ما با تو از لیلی ومجنون در گذشت
خسرو و شیرین چه باشد وامق و عذرا چه بود
و برخی نیز با خواندن کتابهای داستان و رمانهای عاشقانه سعی می کنند داستان مزبور را بهترین داستان محبت در تاریخ ذکر نموده و شخصیات موجود در آنرا سمبلی از عشق راستین بدانند .
حال اگر در این داستانها تأمل نمائیم به مسائل مهمی دست می یابیم:
۱- اکثر این داستانها زائده تخیلات نویسندگانشان می باشد و بویی از صحت ندارند.
۲- بر فرض صحت فرجام این عشقها دو چیز است – وصال یا فراق – در حالیکه محبت راستین فراتر از آن است.
۳- اگر اندکی به این داستانها بیندیشیم در می یابیم اسبابی که برای این محبت ها ذکر می شود بیشتر جنبه هوا و هوس دارند و همواره سخن از قد و قامت رعنای معشوق است در حالیکه محبت واقعی چیزی فراتر از ظاهر است.
۴- گاهی اوقات نویسندگان در نوشته هایشان در وصف معشوق چنان اغراق می نمایند که او را شایسته عبادت می دانند و گویا عاشق در کمال ذلت کمر به پرستش معشوق بسته است.
و چه خوش سروده است پیر رومی آنگاه که فرمود:
ویس و رامین ، خسرو و شیرین بخوان
که چه کردند از حسد آن ابلهان
که فنا شد عاشق و معشوق نیز
هم نه چیزند و هواشان هم نه چیز
اما زیباترین داستان محبت در تاریخ…
اگر انسان برگهای تاریخ را ورق بزند با داستانی شگفت انگیز از محبت مواجه می شود ، داستانی که نه زائده خیال نویسندگان است و نه با وصال وفراق پایان می یابد و نه از روی هوا و هوس است ؛ بلکه اسبابی رفیع در ورای این محبت یافت می شود و آنهم محبت رسول الله صلی الله علیه وسلم و أم المؤمنین خدیجه رضی الله عنها می باشد.
آنگاه که خدیجه بانوی ثروتمند و سرشناس مکه تصمیم می گیرد با یتیم زاده قرشی ازدواج نماید او را به صداقت ، امانتداری و حسن اخلاقش می پسندد و با وی وصلت می کند . دیری نمی گذرد که گذر زمان خبر از حوادثی غیر منتظره می دهد. ؛ محمد سراسیمه از غار حرا باز گشته است و آشتفته و پریشان می گوید : زملونی زملونی – دثرونی دثرونی ؛ مرا بپوشانید مرا بپوشانید. آنگاه که خدیجه علت را می جوید ، محمد خبر از نزول فرشته وحی می دهد در آنهنگام خدیجه با یقینی راسخ می فرماید: ( خوشخبر باش . بخدا سوگند که پرودگار تو را خوار نمی کند زیرا که تو پیوند خویشتوندی را بجای می آوری و راستگو و صداقت پیشه هستی و به درماندگان یاری می رسانی و به فقرا انفاق می کنی و در رفع حاجت نیازمندان به آنها کمک می کنی)
در آن لحظه دشوار که محبت سخن از ملاقات فرشته وحی می زند ؛ چیزی که در میان اعراب مکه بی سابقه بود می بینیم که این شیرزن چگونه و با چه یقینی سخن می گوید سخنانی که بایستی در طول تاریخ با آب طلا بر صحنه روزگار حک شوند و براستی موقف خدیجه رضی الله عنها در این لحظه زیباترین موقفی است که یک زن در تاریخ بشریت گرفته است . خدیجه این سخنان را بر زبان جاری می سازد زیرا محمد را می شناسد و صفات او را بخوبی می داند لهذا مطمئن است که خداوند چنین انسانی را خوار نمی کند. و درهمان لحظه به رسول خدا صلی الله علیه و سلم ایمان می آورد و بقول ابن عبدالبر اندلسی رحمه الله: اولین مخلوقی بود که به رسول الله صلی الله علیه وسلم ایمان آورد.
خدیجه رسول خدا را به نزد پسر عمویش ورقة بن نوفل می برد . محمد داستان نزول وحی را برای ورقة بازگو می کند اما ورقة که کتابهای پیامبران پیشین را خوانده بود و از برخورد اقوام پیامبران گذشته با آنها خبر داشت خبر از آینده ای ناگوار برای محمد می دهد: تو را از مکه بیرون خواهند کرد و با تو به دشمنی خواهند پرداخت. اما خدیجه را باکی نیست زیرا او حاضر است همراه با همسرش هر مصیبتی را تحمل نماید.
دعوت اسلامی شروع می شود و خدیجه در راستای پیشرفت دعوت اموال و دارایی خویش را در راه خدا انفاق می نماید.
دیری نمی گذرد که محاصره اقتصادی شروع می شود و بنی هاشم و بنی مطلب بایستی سالها را با تحمل کردن سخت ترین شرایط در شعب ابیطالب بگذرانند ، سالهایی که آکنده از خاطرات تلخ وناگوار برای رسول خدا صلی الله علیه وسلم ویارانش بود، در این میان خدیجه رضی الله عنها تمام مشقات و سختی ها را بجان می خرد و گام به گام در کنار همسرش در شعب ابیطالب سختی ها را تحمل می کند تا اینکه پیک اجل بسراغش می آید ، انا لله و انا الیه راجعون.
پیامبر صلی الله علیه وسلم از درگذشت خدیجه چنان متأثر شده بود که آن سال را سال اندوه نامید . وچرا سال اندوه نباشد ؛ ربع قرن پیامبر صلی الله علیه وسلم با وی زندگی کرد و هیچ زنی را در محبت با وی شریک نکرد. و اگر دستور پروردگار به ازدواجهای وی نبود چه بسا دیگر ازدواج نمی نمود.
محبت رسول الله صلی الله علیه وسلم نسبت به خدیجه منحصر به زندگانی وی نبود بلکه حتی پس از وفات خدیجه همواره ایشان را یاد می کرد.
روز فتح مکه مردم همه گرداگرد رسول خدا صلی الله علیه وسلم جمع شده بودن و بزرگان قریش نیز که مورد عفو رسول خدا قرار گرفته بودند نیز به خدمت ایشان آمده بودند ؛ ناگهان رسول الله صلی الله علیه وسلم از دور پیرزنی را مشاهده نمود و بلافاصله جمع را رها کرد و بسوی وی شتافت ، وقتی با او رسید عبای خود را بر زمین پهن نمود و در کنار او بر زمین نشست و مدتی طولانی با هم سخن گفتند ، ام الؤمنین عائشه رضی الله عنها می گوید در مورد پیرزنی که رسول الله صلی الله علیه وسلم تا این اندازه به او اهمیت داده بود از ایشان پرسیدم ؛ در جواب فرمودند: این پیرزن از دوستان خدیجه می باشد.
گفتم: درباره چه چیزی سخن می گفتید؟ پیامبر فرمود: درباره روزگاران خدیجه. غیرت و رشک وجود ام المؤمنین عائشه را فرا گرفت و فرمود: آیا همچنان پیرزنی را یاد می کنی که وجودش را خاک فرا گرفته و خداوند بهتر از او را به تو عطاء نموده است؟!! رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: بخدا سوگند که پروردگار بهتر از خدیجه را به من نبخشیده است زیرا زمانی خدیجه به من ایمان آورد که مردم به من کفر ورزیدند و زمانی مرا تصدیق نمود که مردم مرا تکذیب کردند و هنگامی با مال خویش مرا در راستای دعوت یاری رساند که مردم اموال خویش را از من دریغ داشتند و خداوند از وی فرزندانی به من بخشید درحالیکه که از دیگر زنانم مرا از فرزند محروم کرد.
ام المؤمنین عائشه دریافت که رسول خدا صلی الله علیه وسلم را خشمگین نموده است لهذا فرمود: ای رسول خدا برای من از خداوند طلب آمرزش کن ، پیامبر فرمود: برای خدیجه از خداوند طلب آمرزش کن تا خداوند تو را ببخشاید. وهرگاه رسول خدا صلی الله علیه وسلم گوسفندی را در خانه قربانی می نمود قسمتی از گوشت آنرا به خانه دوستان خدیجه می فرستاد روزی ام المؤمنین عائشه که از این امر ناراحت شده بود فرمود: خدیجه؟!! رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: خداوند محبت خدیجه را روزی من گردانده است.
ام المؤمنین عائشه می گوید: پیامبر چنان وصف خدیجه را می کرد که گویا در زندگی اش زنی جز خدیجه وجود نداشته است و همواره می فرمود: خدیجه چنین بود و خدیجه چنان بود و خدیجه مادر فرزندانم بود ، هیچگاه از خانه خارج نمی شد مگر اینکه یادی از خدیجه می کرد و او را به زیبایی می ستود.
در جایی دیگر ام المؤمنین عائشه می فرماید: نسبت به هیچکدام از همسران رسول خدا صلی الله علیه وسلم چون خدیجه رشک نبردم درحالیکه او را ندیده بودم زیرا همواره می شنیدم که رسول الله از ایشان یاد می کرد وخداوند به رسولش دستور داد تا وی را به قصری از مروارید در بهشت مژده دهد و هرگاه گوسفندی را قربانی می نمود قسمتی از آنرا به دوستان خدیجه می فرستاد.
ونیز ام المؤمنین عائشه می فرماید: هرگاه هالة بنت خویلد خواهر خدیجه به خانه پیامبر می آمد و در می زد رسول خدا از درزدن او که مانند در زدن خدیجه بود او را می شناخت و با خوشحالی می فرمود: خدای من!! هالة بنت خویلد به نزد ما آمده است.
( البته باید توجه نمود که اکثر روایتهایی که در مورد فضائل ام المؤمنین خدیجه روایت شده راوی آنها خود ام المؤمنین عائشه می باشد که بیانگر خرد واسع و کمال انصاف ایشان بوده و رشک میان همسران امری طبیعی و عادی است که گریزی از آن نیست.)
داستان گردنبند خدیجه رضی الله عنها
در جنگ بدر ابوالعاص بن ربیع داماد رسول خدا صلی الله علیه وسلم و همسر دخترش زینب که تا آن روز مشرک بود و در سپاه مشرکین قرار داشت توسط مسلمانان اسیر شد، زینب برای آزادی همسرش مقداری مال و نیز گردنبندی را که یادگار مادرش خدیجه بود و بهنگام عروسی به وی هدیه داده بود را بعنوان فدیه شوهرش بسوی رسول خدا فرستاد، هنگامی که رسول الله صلی الله علیه وسلم گردنبند ام المؤمنین خدیجه را دید یاد وخاطره ام المؤمنین خدیجه در ذهنش زنده شد و دلش بحال دخترش سوخت و دستور داد ابوالعاص بن ربیع را آزاد نموده و گردنبند را نیز به زینب بازگردانند.
اسباب محبت رسول الله صلی الله علیه وسلم نسبت به خدیجه رضی الله عنها
اگر به آنچه گذشت دقت کرده باشید می توانید اسباب محبت رسول الله صلی الله علیه وسلم نسبت به خدیجه را در این گفته ایشان بیابید: (زمانی خدیجه به من ایمان آورد که مردم به من کفر ورزیدند و زمانی مرا تصدیق نمود که مردم مرا تکذیب کردند و هنگامی با مال خویش مرا در راستای دعوت یاری رساند که مردم اموال خویش را از من دریغ داشتند و خداوند از وی فرزندانی به من بخشید دالیکه که از دیگر زنانم مرا از فرزند محروم کرد.)
اسباب محبت أم المؤمنین خدیجه رضی الله عنها نسبت به رسول الله صلی الله علیه وسلم
و نیز اگر نیک به سیرت رسول الله صلی الله علیه وسلم و مادرمان خدیجه بنگریم اسباب محبت خدیجه نسبت به رسول الله صلی الله علیه وسلم را در این گفته ایشان می توان یافت: (خوشخبر باش . بخدا سوگند که پرودگار تو را خوار نمی کند زیرا که تو پیوند خویشاوندی را بجای می آوری و راستگو و صداقت پیشه هستی و به درماندگان یاری می رسانی و به فقرا انفاق می کنی و در رفع حاجت نیازمندان به آنها کمک می کنی )
خاتمه:
برادر وخواهر عزیزم…
اگر در زندگی زناشویی جویای الگویی در راستای محبت هستید آنرا در افسانه هایی چون لیلی و مجنون و یا شیرین وفرهاد مجوئید بلکه آنرا در خانه ای بجوئید که بر اساس تقوا بنا شده بود؛ آری خانه رسول الله و خدیجه .و اگر می خواهید خانواده ای سرشار از صفا و صمیمیت و آکنده از محبت داشته باشد در زندگی به رسول خدا صلی الله علیه وسلم ومادرتان خدیجه اقتدا کنید.
وارد شوید یا ثبت نام کنید و دیدگاهتان را بنویسید